کتاب بخریم که عشق مجازی، هواست!
دو سال پیش در تلگرام کانالی ساختم که تعداد زیادی عضو داشت. یک روز صبح در میانه خواب و بیداری دستم رفت روی گزینه delete و کانال حذف شد! به همین راحتی همه عکسهایی که دانه دانه برای پیدا کردنشان وقت گذاشته بودم، نوشتههایی که کلمه به کلمه کنار هم چیده بودم، زمانی که برای نوشتن هر مطلب گذاشته بودم دود شد و به هوا رفت! به قول گزارشگرهای عرب: خلاااااص!
احسان محمدی در ادامه یادداشت خود در «عصر ایران» نوشت: فضای مجازی و اینترنت جز قلب ما، چشمهایمان را هم به یغما برده است. عادت کردهایم به این فضا و از کاغذ دور شدهایم. ایرادی در این کار نمیبینم و اتفاقاً لذت میبرم از انعطاف و سرعت عمل و تنوع و تکثر مطالبش اما واقعیت آن است که به شدت «مجازی» است.
ممکن است یک روز صبح بیدار شوید و ببینید سایت محبوبتان، صفحهای که دوست داشتید و مطالبی که گمان میکردید با یک سرچ ساده به آنها دسترسی پیدا میکنید هک شده، فیلتر شده، دچار اختلالی شده که پدیدآورندههایش رهایش کردهاند و جز مشتی پرانتز و اعداد و ارقام و نقطهچین هیچ به جا نمانده. یک مُشت خاکستر مجازی از باغی که به نظر بیزوال میرسید!
به قول قدیمیها انگار همه چیز این دنیای مجازی روی «هواست»! به همین اندازه بیاعتبار. غلامرضا طریقی در غزلی میسراید: «ای نه چنین نه چنان در دل من همچنان / عشق زمینی بمان، عشق هوایی هواست».
کتاب، عشق زمینی است. میماند. اما نوشتههای فضای مجازی مثل عشق هوایی، هواست! امروز هست و ممکن است ساعتی دیگر نباشد. مثل همین تلگرام که یک دفعه «ارادهای» بزرگ برای فیلتر کردنش شکل میگیرد و دسترسی به آن مختل میشود. هزاران نفر به مطالب و عکسهایشان دسترسی پیدا نمیکنند و آن همه مقاله و نوشته دوستداشتنی انگار در کسری از ثانیه دود شد و به هوا رفت اما کتابخانه هنوز پابرجاست. با همان کتابهایی که نامهربانانه لایشان را باز نکردیم!
این مقدمه بالا بلند را نوشتم که بگویم در فصل دوستداشتنی اردیبهشت از نمایشگاه کتاب، کتاب بخریم؛ کالایی که میماند و هر چه زمان بگذرد باز هم ارزشمند است و گاهی بازخوانی یک کتاب از خواندن کتاب تازه هم شیرینتر است. میتوانیم هدیهاش بدهیم و یک نفر دیگر را هم خوشحال کنیم. میتوانیم حتی با خریدنش به گسترش اندیشه در کشور کمک کنیم. بخش بزرگی از مشکلات کشور ریشه در ندانستن دارد و دانایی با «خواندن» به دست میآید؛ کاری که بسیاری از مسئولان ما انجام نمیدهند و گاهی حتی احساس نیاز به آن نمیکنند. باور کنیم که بین کسی که سواد خواندن ندارد و کسی که کتاب نمیخواند تفاوت زیادی نیست!
بسیاری از ما در شبکههای اجتماعی و دورهمیها حق جوجهکباب و پیتزا و آش و کلهپاچه را به خوبی ادا کردهایم. هر کداممان دستکم یک بار در زندگیمان مفت و مجانی برای یک غذاخوری تبلیغ کردهایم و به دیگران هم گفتهایم اگر آنجا غذا نخوری نصف عمرت بر فناست. اما چند بار برای یک کتاب خوب، برای یک کتابفروشی خوب تبلیغ کردهایم و از دیگران خواستهایم بخوانند یا اگر نبینند نصف عمرشان بر فناست؟
البته که غذای جسم، ارزشمند است و به قول سعدی علیه الرحمه «گر جور شکم نبودی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی، بلکه صیاد خود دام ننهادی» اما دستکم گاهی - فقط گاهی - برای غذای روح هم وقت بگذاریم. خرید کتاب کمک کردن به گردش اندیشه و تشویق نویسندهها برای خلق اثرهای تازه است؛ سرمایهسازی است، نه چربیسازی!
«کباب» خوشمزه است اما آینده یک کشور را «کتاب» میسازد و بچههایی که دل با فرهنگ و اندیشه دارند. رنجآور است که بسیاری از هموطنان به خاطر دوری مسافت قادر به حضور در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران نیستند اما در بسیاری از شهرها میشود «کتابخانه»هایی پیدا کرد که هنوز «کبابخانه» نشدهاند. میشود رفت و کتاب خرید.
گزافه نیست این سخن: ملتی که کتاب نخواند، باید تمام تاریخ را تجربه کند ... ما به اندازه کافی تاریخ را تکرار کردهایم!
ارسال نظر