یک قصه آشفته،یک روایت گیج کننده!
«جشن دلتنگی»آخرین اثر پوریا آذربایجانی است.فیلمی در ژانری اجتماعی و پر بازیگر.
«جشن دلتنگی»فیلمنامه ای پر از حفره دارد،این فیلم دارای شخصیت هایی است که وجه تک بعدی خودشان را ترک نمی کنند،آدمهایی که منطق حداقلی در تصمیماتشان به چشم نمی خورد و پرداخت حداقلی دارند.
«جشن دلتنگی» سرشار از شعار است و این شعارها را در قالب کلمات بصورت مستقیم به مخاطب ارائه می کند.
تضاد در این اثر بسیار به چشم می خورد، تضادی که با وجود فضای مجازی، خصوصیترین اتفاقات زندگی یک کاربر با کثیری از افراد غریب به اشتراک گذاشته میشود، اما دخالت و سرک کشیدن خویشاوندان نزدیک در همین وقایع خصوصی، توسط او تجسس تلقی میشود که در فیلم نیز بهخوبی نشان داده شده است.
شاید نکتهی مهم فیلم اشاره به این است که شبکههای اجتماعی باعث کاهش حرفهای کم اهمیت و روزمره میشود؛ اما این حرفهای به ظاهر کم اهمیت نقش بسیاری در جامعه امروز دارد.
در سکانسی از فیلم، جهان(محسن کیایی)بالای ماشین میرود و فریاد میزند:بچه بودم رفتم در دبیرستان دخترونه زدین تو گوشم، فکل گذاشتم اومدم تو خیابون چیدینش، ولی اینجا (موبایل) مال منه، آقا دنیای من این توئه؛شاید تمام فیلم را در همین دیالوگ بشود خلاصه کرد.
این جملات از علل افراط در استفاده از شبکههای مجازی در نسل جوان ما اشاره کند. جوانی که در دنیای بیرون تفریحات دلخواهش را نمی یابند، درحالی نه که قوانین موجود را و نه ایدههای قانونگذار آن را «درک» میکند، سرخورده و ناامیدانه به دنبال جهان دیگری میگردد که کمی اتفاقات دلخواهش را در آنجا رقم بزند.
حرکات دوربین نیز در اغلب اوقات اضافه و بی دلیل است.
به طور کل فیلم امتیاز قابل قبولی نمی گیرد،چه در فیلمنامه،چه روایت و چه کارگردانی و بازیگری.
ارسال نظر