درک شرایط فرهنگیان
احمد حجفروش
رسالت نظام های تعلیم و تربیت این است که نسل امروز را برای ورود به جامعه فعال فردا آماده سازند. جامعه فردایی که در ابعاد علمی، تحول یافته تر از امروز است.
تحولات علم و فناوری که بسیار پر شتاب خود را بر جوامع بشری تحمیل کرده است، از اهداف و سیاست های ما پیروی نمی کند، بلکه هدف ها و سیاست های جدید ما را می سازد.
اگر مدارس و دانشگاه های ما از این تحولات غافل شوند و برای رویارویی با تغییرات جدید (که بعضاً روزانه اتفاق می افتد) برنامه مناسب و آمادگی لازم نداشته باشند، در آینده ای نه چندان دور داشتن کشوری مستقل، آزاد و آباد آرزویی بیش نخواهد بود.
حقیقت آشکاری که بر هیچ یک از رهبران و اندیشمندان و سیاست گذاران پوشیده نیست، این است که توسعه و پیشرفت همه جانبه و پایدار در کشورها (در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) در گرو داشتن نظام تعلیم و تربیت پویا، کارآمد و اثر بخش است.
آن چه که در بسیاری از گزارش های بین المللی در باره آموزش و توسعه کشورها (به ویژه توسعه اقتصادی-اجتماعی) بیش از هر چیز جلب توجه می کند، ارتباط مستقیم این دو مقوله (آموزش و توسعه) است؛ به گونه ای که در هر کشوری که نظام تعلیم و تربیتش مورد حمایت و تقویت بیش تر قرار گرفته، از درجه توسعه یافتگی بیش تری برخوردار است. هم چنین، کشور هایی که به پیشرفت های اقتصادی- اجتماعی بالایی رسیده اند، نظام تعلیم و تربیت پیشرو دارند، زیرا آن ها بیش ترین توجه خود را به دستگاه تعلیم و تربیت کشورشان داشته اند.
در کشور ما، دولت ها در هر دوره تحت تأثیر نیازها، مشکلات و کاستی های محسوس، ملموس و فراگیر مثل: آب، نان، برق، گاز، جاده، بهداشت و درمان، مسکن، اشتغال، امنیت، بی کاری جوانان، محیط زیست و... کانون توجه خود را یک و یا چند مورد از این نوع مشکلات قرار داده اند، چرا که کاهش این نوع مشکلات بازتاب اجتماعی بیرونی فوری دارد و به تعبیری زود بازده است.
اما چون تعلیم و تربیت فرایندی کُند، تدریجی، دراز مدت و دیر بازده است و آثار و پی آمدهای مستقیم و بیرونی آن، ظاهراً آشکار و محسوس و ملموس نیست، علاوه بر این، جمعیت زیاد زیر 18 سال را پوشش می دهد، لذا ناهنجاری های آن پنهان می ماند و در نتیجه کمتر مورد توجه دولت ها قرار می گیرد.
هر چند سه وزارتخانه تشکیل دهنده نظام تعلیم و تربیت در کشور ما (شامل: آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) جزو پرکار ترین و پر مسئله ترین وزارتخانه ها هستند، ولی هیچ گاه نتوانستهاند رضایت مردم را جلب نمایند. البته توجه ویژه دولت های یازدهم و دوازدهم به بخش سلامت در وزارت بهداشت ثابت کرد که اگر سرمایه گذاری برای طرح های تحولی در هر بخش انجام شود و مدیریت کارآمد در اجرای آن حاکم شود، رضایت عمومی نسبی را در پی خواهد داشت.
واقعیت تلخ این است که محدودیت منابع مالی در همه دولت ها در جمهوری اسلامی ایران باعث شده، آموزش و پرورش بیش از همه دستگاه های دولت در تنگنای مالی قرارگیرد، این دستگاه در هر رسیدگی حداقلی به وضعیت معیشت مهم ترین عنصرش (معلم)، چوب کثرت اش را خورده و همواره از حقوق اولیه اش باز مانده است.
در حالی که کم نیستند خانواده هایی که مشاغل نسبتاً راحت و کم دغدغه ای دارند، درآمد خوبی هم دارند، ولی قادر به اداره دو فرزند خود در خانه نیستند و خوشحالند که فرزندانشان بیش ترین زمان خود را در مدرسه می گذرانند. از سوی دیگر کسانی هستند که سختی کار معلم را درک نمیکنند و سه ماه تعطیلی مدارس و فراغت ظاهری معلمان حساسیت آنان را بر انگیخته است.
درک شرایط معلم (که مظلوم ترین عضو دولت است)؛ برای آنان که در این کسوت قرار ندارند ممکن نیست. بایستی سر کلاس رفت و با 40-30 دانش آموز با تربیت خانوادگی متفاوت، عقاید و ارزش های گوناگون، رفتارهای هنجار و ناهنجار و استعداد ها، خواسته ها، تمایلات و نیازها و مطالبات متنوع و بعضاً غیرعادی و غیر متعارف و... مواجه شد، روح و روان خود را به محک انواع رفتارها آزمود و ارتباط و تعامل سازنده برقرار کرد تا فهمید: کار در معدن سخت تر است یا کار در کلاس درس با حضور کودکان و نوجوانان نسل امروز.
درک انواع ویژگی های فراگیران، تحمل همه گوناگونی ها، رفتار مناسب با هر یک و کوشش مداوم برای یاد دهی- یادگیری مطلوب و رشد یابنده، از طرفی و اداره زندگی خانوادگی شخصی معلم با حد اقل دستمزد و با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشتن از سوی دیگر، اگرچه نا ممکن، بسیار دشوار، ناگوار و تبعیض آمیز به نظر می رسد، اما، عشق به کودکان و آموختن به آن ها و حفظ شرافت و کرامت معلمی همه سختی ها را قابل تحمل و پذیرفتنی کرده است. اما همان گونه که برای هر چیزی حد و اندازه معینی وجود دارد؛ تحمل سختی ها و کاسه صبر این قشر نجیب سخت کوش نیز حد و اندازه ای دارد؛ که دولت مردان کشورمان بایستی به آن توجه کنند و نگذارند این کاسه لبریز شود؛ چرا که عواقب و پیامدهای بی توجهی به آنان (که از آنها خواسته ایم رسالت انبیاء را به عهده گیرند)، جز خسارت برای کشور عایدی ندارد.
اگر معلمان قرار بوده رسالت انبیاء را داشته باشند؛ انجام این رسالت با تحقیر سازگار نیست؛ زیرا انبیاء همواره رهبران جوامع بودند و آنها بیش از هر کس دیگر تکریم می شدند.
* پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت
ارسال نظر