نارضایتی های حرفه ای فرهنگیان
آلبرت هیرشمن اقتصاددان آلمانی کتابی دارد به نام “خروج، اعتراض و وفاداری” که محمد مالجو آن را ترجمه کرده است. بر پایه دیدگاه هیرشمن در این کتاب کارکنان یا بهره برندگان ناراضی از خدماتِ نهادهای اقتصادی، سیاسی، دولتی …. در برخورد با ناکارآمدی نهادِ مورد نظرِ خویش می توانند سه روش در پیش گیرند. نخستین راه “خروج” یا رویگردانی ست. با خروج، فردِ آسیب دیده یا ناراضی،عطای سازمان را به لقایش بخشیده و خود را می رهاند. دومین گزینه برای کسانی ست که به دلیل های گوناگون به سازمان یا نهاد مورد نظر دلبستگی داشته و با “اعتراض” تلاش می کنند صدای خویش را به فرادستان سازمان رسانده و آن ها را به اصلاحگری وادارند. گزینه سوم یعنی “وفاداری” در پیوند با کسانی ست که به هر دلیلی در برابر زیانکاری های فراداستان سکوت می کنند. گروه سوم، گرچه از شرایط گله مندند اماشرحِ خون جگر را می گذارند تا وقت دگر.
اگرچه هیرشمن گزینه خروج را نیز تا اندازه ای در بسامان کردن سازمان ها، کارا می داند اما در نهایت، اعتراض را کارآمدترین شیوه برای بهسازی ساختارها می داند و بر این باور است که فرادستانِ دلسوز و آینده نگر باید راه را برای اعتراض ذی نفعان باز بگذارند تا سازمان ها از سیاسی و اقتصادی گرفته تا صنعتی، آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و … در یک روندِ بهسازی همیشگی قرار گیرند و بازدهی قابل پذیرشی داشته باشند.
با این مقدمه نگاهی می اندازیم به اعتراض های چندین دهه ای فرهنگیان به وضع حرفه ای- آموزشی و البته معیشتی- منزلتی خویش. گمانی نیست که تقریبا همه حقوق بگیرانِ آموزش و پرورش از وضع خویش و ناکارآمدی ساختار آموزشی گلایه دارند و این ساختارِ گسترده و زمینگیر را سزاوار توجه بیشترِ فرادستانِ سیاسی- حاکمیتی می دانند. این گلایه مندی را می توان در کلاس های درس و اتاق های معلمان و دفتر مدیران مدرسه و ادارات تا راهروهای پیچ در پیچ وزارتخانه دید و شنید. در برابر چنین گلایه ها و دلخوری هایی بنابر دیدگاه هریشمن می توان سه گونه رفتار را دید.بخش بزرگی از فرهنگیان از بهسازی آموزش و پرورش ناامیدند و بناچار به گزینه خروج تن داده اند. گرچه بخش کوچکی از آنان، خروج کامل را برمی گزینند اما بخش بزرگتر از این گروهِ بزرگ با رفتن به سوی منابع درآمدی دیگر مانند شغل دوم یا سوم- نه خروجی فیزیکی بلکه- خروجی عاطفی وحرفه ای را برمی گزینند. این دسته از معلمان با ماندن در این ساختار تنها در پی حفظ آب باریکه دولتی اند. بر کسی پوشیده نیست که چنین گریزی چه پیامدهایی برای ساختار آموزشی داشته و خواهد داشت؛ البته گونه ای از خروج را نیز می توان در آمارِ بالای بازنشستگان فرهنگی مشتاق و البته گلایه مند از بی توجهی ها دید. اما گروه نسبتا بزرگِ دیگر گزینه وفاداری را برگزیده اند. گرچه ممکن است این دسته از فرهنگیان از گروه های دیگر گلایه مندتر باشند اما به هر دلیلی ماندن با بی انگیزگی و تحمل این حرفه را تاب می آورند. شوربختانه این گروه به دلیل تحمل کردن و دم برنیاوردن، از نظر جسمی و بیشتر روحی به سرعت فرسوده شده و دچارِ کم کاری، بی انگیزگی و بی تفاوتی و… نسبت به حرفه ی خویش می شوند و آموزش را دچار ناکارآمدی بیشتر می سازند.
اما سال هاست که بخشی از فرهنگیان سراسر کشور نیز بر وضع حرفه ای خویش معترضند. بخش بزرگی از این فرهنگیان نه می خواهند کشور و نسل های آینده را با آموزشی نابسامان تنها بگذارند و نه حاضر به اعتراض هایی نهفته و آسیب زا به حالِ دانش آموزان امروز و نسل های فردایند. همچنان که هریشمن تاکید می کند فرادستان سازمانی و دراین مورد آموزش و پرورش باید قدر این گروه از معترضان را بداند و صدای شان را بشنود و حتی در چانه زنی با فرادستان سازمانی و سیاسی خویش از وجودشان بهره گیرند- و البته انتظار می رود که از آنان پشتیبانی لازم را نیز بکند.
این روزها و با صدور حکم های تازه، فضای مجازی پر شده است از گلایه ها و اعتراض های معلمان؛ معلمانی که نه گزینه خروج را برگزیده اند و نه گزینه وفاداری را. معلمانی که با حضور واقعی و رسانه خویش در پی بهسازی آموزش و پرورش اند. فرادستان آموزشی، سیاسی و حاکمیتی نباید این اعتراض ها را نادیده بگیرند و یا با برخوردهای امنیتی به سکوت بکشانند. این اعتراض ها واپسین امیدها برای اصلاح ساختار آموزشی اند؛ بهتر آن است که فرادستان آموزشی در همراهی با این بخش از معلمان، خود نیز به جای گزینه “وفاداری”، یا”اعتراض” را برگزینند و یا در صورت بی اثری اعتراض به گزینه “خروج” روی آورند؛ شاید از این راه سهمی اندک در بهسازی واقعی آموزش داشته باشند!
ارسال نظر