دارکوب،یک راوی قصه گو
تازه ترین تجربه بهروز شعیبی در سینما نشان می دهد او از جمله کارگردان هایی است که علاقه دارد در عرصه ها و گونه های مختلف سینمایی تجربه ای داشته باشد و به تجربیات گذشته خود بیفزاید. مرور آثار قبلی شعیبی نشان می دهد او با وجود تمایل به ساخت آثار قهرمان محور و قصه گو همواره با نمایش فضای انتزاعی جامعه فاصله گذاری کرده و موضوعی برای ارائه به مردم جامعه به عنوان اصلی ترین مخاطب سینما دارد.
دارکوب که از فیلم های موفق جشنواره فجر سی و ششم بود،داستان جدیدی را روایت نمی کند اما همچون یک راوی قصه را قدرتمند روایت می کند.
همسر سابق روزبه برای اخاذی و خرج اعتیاد به محل کار او می رود و با دیدن خانواده جدید او در مرگ فرزند از دست رفته اش تردید می کند. مهسا از همه چیز برای اثبات حق مادری داشته یا نداشته اش استفاده می کند و...
«دارکوب» شروعی درگیر کننده و جذاب دارد و چیدمان اتفاقات قصه طی روالی منطقی و کلاسیک پیش رفته و این فیلم را به درامی خوش ریتم بدل کرده است.
سیر اتفاقات و فراز و فرودهای روایی طوری چیده شده است که بعد از افت ریتم در بخش هایی از فیلم، بلافاصله با اتفاقی غافلگیر کننده یا تلنگری دراماتیک روبرو می شویم. از این منظر «دارکوب» را باید اثری منطبق با شیوه روایی بسیار منطقی دانست که تکلیف اش از ابتدا با خود و مخاطب روشن است. فیلم قصه اش را سرراست تعریف می کند و در این مسیر نه به زیاده گویی روی میاورد و نه در ارائه اطلاعات خساست به خرج میدهد به همین خاطر توان و پتانسیل راضی نگه داشتن مخاطب را دارد.
شعیبی در «دارکوب» از نظر محتوا به فضای اولین فیلمش «دهلیز» نزدیک شده است. فیلمنامه با دقت و خوب نوشته شده و با اینکه مخاطب پیش زمینه چندانی از شخصیت ها ندارد با آنها همدلی می کند. همچنین کارگردان خود را در مقام قضاوت قرار نمیدهد و دوربین اش را همانند چشم سوم وارد بطن زندگی شخصیت های اصلی قصه اش میکند. در «دارکوب» همه همانقدر که گناهکار بنظر می رسند معصوم و آسیب دیده اند. اما آنچه کار شعیبی را در رسیدن به درامی نسبتا خوش ساخت فراهم کرده بازی خوب بازیگران است.
همچنین موفقیت«دارکوب»در فرم را باید فضاسازی آن دانست. تعریف صحیح از موقعیت اجتماعی افراد، استفاده از دکوپاژی بی آلایش و نمایش شخصیت هایی بسیار نزدیک به زندگی واقعی توانسته به خلق جهانی آشنا برای بیننده بینجامد و او را به یکی از شخصیت های داستان تبدیل کند.
مهسا زنی است که به آخر خط رسیده اما همچنان خصایص انسانی خود را حفظ کرده و در فیلم به ظرافت به این رگه های انسانی اشاره می شود. این اشارات در مخاطب اثر گذاشته و باعت ایجاد همدلی می شود. نقش مهسا از آن نقش هایی است که به اصطلاح دیده می شود و خواست هر بازیگری است که برای یکبار هم شده ایفاگر چنین نقشی باشد. بازی در نقش هایی با کنش هایی تا این حد بیرونی و انفجاری برای بازیگران حرفه ای چندان سخت و پیچیده نیست و کافی است بازیگر به سمت اغراق نرود. سارا بهرامی در نقش برونگرایانه و عصیان گرخود عالی ظاهر شده است.در مقابل بازی مهناز افشار کوتاه تر و درونگرایانه تر است. نقش نیلوفر طوری است که به سادگی میتوانست به شخصیتی تخت بدل شود اما افشار با بازی خوبش این نقش را از یکنواختی نجات میدهد و به جرئت می توان گفت یکی از بهترین بازی های کارنامه کاری او است.در مقابل آنها بازی امین حیایی نیز بی هیچ کم و کاستی است و او شانه به شانه دو شخصیت اصلی قدرتمند پیش می رود.
«دارکوب» با وجود اینکه از سطح یک درام متوسط بالاتر نمی رود اما برای کارگردان جوانش گامی رو به جلو محسوب می شود. با تماشای «دارکوب» می توان با این امید که کارگردان با ساخت سه فیلم بلند تجارب خوبی کسب کرده و حالا می تواند فیلم های “خوب” بسازد منتظر آثار بعدی شعیبی ماند.
ارسال نظر