داستان پاکبان پاکدست شیرازی
پاکبان جوان شیرازی کیف پر از پول و جواهرات مسافر نوروزی را بدون لحظهای تردید و بی آنکه بهدنبال مژدگانی باشد به صاحبش بازگرداند.
علی زارع پاکبان نارنجی پوش شیرازی با پاکدستی خود اجازه نداد که خاطرات تلخی برای یک خانواده که ایام نوروز میهمان شهر آنها بودند رقم بخورد.
نارنجی پوش پاکدست شیرازی لحظه ای که کیف حاوی پول و طلا را به ارزش بیش از ۵۰ میلیون تومان پیدا می کند، هیچ تردیدی به دلش راه نمی دهد، از آزمون مناعت طبع سربلند بیرون می آید و کیف را به صاحبش که میهمان نوروزی شهر ما بود بازمی گرداند. از این رو شهردار شیراز و جمعی از مدیران شهری پاکدستی این پاکبان را ستودند، ساعتی میهمان خانه اش شدند و از او قدردانی کردند.
خانه علی زارع نارنجی پوش پاکدست و البته وظیفه شناس شیرازی در یکی از کوچه های غرق در عطر بهار نارنج محله ده پیاله است. خانه ای که سادگی اما بلند نظری در آن حرف اول را می زند.
شهردار شیراز که برای قدردانی از این پاکبان به خانهی او رفته بود، با افتخار به اینکه پاکبان جوانمرد از آزمون بلندی طبع سربلند بیرون آمده است گفت: احساس غرور می کنم همکاری مثل پاکبان زحمتکش و جوانمرد آقای علی زارع دارم که روح بزرگ انسانی را به نمایش گذاشت و عاقبت به خیری را برای خود آفرید.
حیدر اسکندرپور گفت: من به سهم خودم از حرکت این پاکبان ممنونم و خوشحالم که این پاکبان شریف به عنوان نماینده شهرداری شیراز نشان داد که شهرداری در همه ابعاد خدمتگزار مردم است.
شهردار شیراز معتقد است که شهرهای بزرگ به انسان هایی با روح بزرگ مثل این پاکبان نیاز دارند و این قول را می دهد که با آموزش های لازم فرصتی را فراهم کند تا شاهد حضور نیروهایی شریف همانند پاکبان جوانمرد که 50 میلیون تومان پول نقد، طلا و گوشی هوشمند را به صاحبش بازگرداند باشیم.
اسکندرپور با خرسندی از پاکبان پاکدست به عنوان الگو یاد می کند و معتقد است که علی زارع از آزمون هوای نفس و دلبستگی به مادیات نمره بالایی گرفته و سربلند با کسب روزی حلال به خانه اش باز می گردد.
علی زارع، پاکبان پاکدست شیرازی نیز گفت: دوست دارم پاکبانان به شغلشان افتخار کنند و بدانند با همین دستان پینه بسته و خش خش جاروی خود نان حلالی را بر سر سفره میآورند که برکت را به زندگیشان هدیه می دهد.
زارع در بیان خاطرهی یافتن کیف مملو از پول و جواهرات، گفت: روز پنجم فروردین وقتی مثل همیشه در محدوده محله پانصد دستگاه مشغول پاکیزگی و نظافت محیط بودم چشمش به شاخه درختی تازه جوانه زده افتاد که کیفی بر آن آویزان است.
او گفت: کیف را باز کردم اما برق طلاها و خشکی پول ها چشمم را نگرفت حتی لحظه ای وسوسه نشدم چون فهمیدم کیف متعلق به مسافر، مسافر میهمان و میهمان هم حبیب خدا است.
زارع افزود: تلفن همراه داخل کیف زنگ خورد، پاسخ دادم؛ مردی با لهجهای شمالی و هراسان گفت: آقا ما مهمان شهرتان هستیم بگذارید با دل خوش از شهرتان برویم! به او اطمینان دادم که یک پاکبانم که کیف را پیدا کرده ام، و از او خواستم که نشانی بدهد تا کیف را برایش ببرم.
این پاکبان که در زمان سربازی، در شهر کرمان هم کیف پولی پیدا کرده و با دشواری صاحبش را پیدا میکند و کیف را به او میرساند، گفت: وقتی مسافر آمد تا کیف را بگیرد، خیلی هراسان بود؛ بعد که مطمئن شد خواست 4 میلیون تومان مژدگانی به من بدهد اما قبول نکردم.
زارع که فردای روز یافتن کیف مملو از پول و جواهرات، سالروز ازدواجش بوده، معتقد است که با بازگرداندن کیف به صاحب آن، بهترین هدیه را که سربلندی است از خداوند گرفته.
ارسال نظر