احضار دوباره مصدق
«آن چه اکنون برای دولت روحانی مهم است، از دست ندادن سیاست داخلی است. روحانی در کنار دیپلماسی جهان باید مواجههای واقعی با سیاست داخل ایران داشته باشد. بیتردید برای هر پیروزی در دیپلماسی باید مستظهر به پشتیبانی مردم بود. مردمی پای کار که تن به هیچ تحقیر داخلی و خارجی ندهند. چنین مردم و دولتی در تاریخ ایران سابقه دارد و آن دوران محمد مصدق است. شاید راه سربلندی ما در احیای سیاست و مقابله با سلطه جهانی احضار دوباره این تاریخ باشد.»
در سرمقاله شنبه روزنامه «شرق» میخوانیم: «سخنرانی کوتاه دونالد ترامپ و خروج او از برجام، نقطهعطفی در سیاست داخلی و خارجی ایران است.
بعد از این سخنرانی، سیاستورزی جریانهای سیاسی به دو دوره قبل و بعد از این سخنرانی تقسیم خواهد شد. بیتردید وضعیت دولت حسن روحانی بیش از هر جریان سیاسی دیگر بعد از سخنرانی رئیسجمهور آمریکا دستخوش تغییر و تلاطم خواهد شد و اغراق نیست اگر بگوییم برای روحانی، در دیگر بر همان پاشنه نخواهد چرخید و مخالفان او با آگاهی از این تغییر درصدد برخواهند آمد که با تهییج احساسات ملی (ناسیونالیستی) دست بالا را در سیاست داخلی و به تبع آن در سیاست خارجی داشته باشند. از این روست که نمایندگان تندروی مجلس در اقدامی شتابزده پرچم آمریکا را در مجلس به آتش کشیدند. برخی نمایندگان به اقتضای تمرکز بر منافع خود از شامه قویتری در مقایسه با دیگران برخوردارند اما خوشبختانه یا متأسفانه سیاست واقعی و کلان ایران در مجلس شکل نمیگیرد. اگر زمانی مجلس و نمایندگان آن موتور کوچک تولید سیاست بودند، اینک آنان حافظ منافع حوزههای انتخابی خود هستند و در پی دلربایی از رأیدهندگان آن حوزه. البته افرادی مانند علی لاریجانی و علی مطهری و برخی دیگر را باید از این قاعده مستثنا کرد. آنان به اقتضای جایگاه خود در سیاست نه صرفا مجلس، اثری جدی بر سطوح قدرت و حامیانشان دارند. با این که علی لاریجانی از طیف اصولگرایان معتدل است، خیلیها با این گفتهاش همصدا شدند که رئیسجمهور آمریکا زبان زور را بهتر میفهمد. بر کسی پوشیده نیست که زور نقش تعیینکنندهای در مناقشات بینالمللی دارد و بیش از هر گروهی نظریهپردازان «واقعگرا» در حوزه روابط بینالملل باور دارند که زور اهرم تعیینکنندهای در موازنه قدرت است. این نظریه با این که منطبق با هژمونی جهانی ایران نیست اما طرفداران بسیاری در سیاست داخلی ایران دارد. البته تاریخ روابط بینالملل نشان داده زور در برابر حق (حقوق) اگر نگویم همیشه، اغلب دست بالا را داشته است. پس چه الزامی وجود دارد که مردم کشورهای تحت ستم بر حقوق خود پافشاری نکنند؛ خاصه آن که حقوقشان علنی نادیده گرفته میشود و خاطره جمعیشان تحقیر. این نشانهها کافی است تا موتور نظریه «واقعگرایی» را روشن کند: زور در برابر زور و سخنرانی ترامپ خواسته یا ناخواسته مخاطبانش را تحریک به سرپیچی میکند. نخوت و تکبر نهفته در کلمات ترامپ، از سوی دیگر تصمیم یکجانبهاش بدون در نظر گرفتن مردم ایران و خواست کشورهای دیگر، سخنانش را فاقد مشروعیت جلوه میدهد.
آن چه بیش از هر چیز رفتار رئیسجمهور آمریکا را آزاردهنده میکند. شیوه اعمال سلطه از طریق زبان است. بازگشت تحریمهای سنگین علیه ایران در سیاست داخلی اثری جدی دارد اما اثرگذارتر از آن زبان سلطه است که این فرصت را در داخل ایران به وجود میآورد تا طرفداران نظریه «واقعگرایی» دست بالا را پیدا کنند و دیپلماسی را به انزوا بکشانند. اغلب به این نکته اذعان دارند که اگر تا دیروز تنها راه پیروزی دیپلماسی بود، در این روزها فقط دیپلماسی، دیپلماسی و دیپلماسی است. اگر در گذشته دیپلماسی یکی از امکانها بود، اکنون تنها امکان پیش روست که به سرعت باید دنبال آن را گرفت. هر چند اروپا در برجام مانده است اما بعید به نظر میرسد این کشورها ظرفیت ایستادگی در برابر خواستههای آمریکا را داشته باشند. پس باید از اروپا همان قدر انتظار داشت که توان دارد. اروپا در این مناقشه صرفا ابزاری سیاسی است؛ ابزاری که به درد رایزنیهای سیاسی میخورد و کاتالیزوری برای رسیدن به گفتوگوی کلانتر و جهانیتر. دور از انتظار نیست که مخالفان دولت روحانی از این پس در شیپور ناامیدی از اروپا بدمند و این واقعیت آشکار را برملا کنند که اروپا نیز قابل اعتماد نیست که واقعا نیست.
انتظار اعتماد در سیاست بدون در نظر گرفتن منافع فیمابین باور بیهودهای است اما سخنان مخالفان روحانی از این به بعد بیش از آن که مخاطبانش کشورهای غربی باشد، مصرف داخلی دارد. برای تهییج تودههایی که سالها دل به دیپلماسی بسته بودند و آشکارا ناامید و سرخورده شدهاند. آنان با نظریه «واقعگرایی» جعلی به میدان خواهند آمد و هیزم به تنور زور در برابر زور خواهند ریخت تا این تنور را جهت گرمابخشیدن به اهداف داخلی خود داغ کنند. آنان نه در پی ایجاد مقاومت در برابر سلطه بلکه برای کنار راندن روحانی و بیقدر نشاندادن دولتش هستند.
این واقعگرایان وطنی بیش از هر کسی توان ایران را میدانند و دستی از نزدیک بر آتش دارند. آیا در شرایط به وجود آمده آنان وسوسه خواهند شد دست به جابهجایی دموکراتیک قدرت بزنند؟ حسن روحانی که دوره اول ریاستجمهوریاش را با خوشاقبالی پشت سر گذاشت، این روزها با بداقبالیهای پیدرپی روبهرو است. روحانی تا دیروز میتوانست از طریق دیپلماسی در سیاست داخلی کنش ایجاد کند. اگر چه این کنش اصیل نبود و بر منظومهای از سیاستهای خارجی استوار بود اما او توانست با این همانی در سیاست خارجی و داخلی ابتکار عمل را به دست گیرد و اگر دولت روحانی با حل نکردن مشکلات اساسی هنوز پابرجاست، از همین رهگذر است. حالا این ابزار به دست مخالفان روحانی افتاده است. شاید آنان برای ضربهزدن به دولت روحانی موقتا دیپلماسی را ناکارآمد جلوه دهند تا از این طریق به سیاست بازگردند و این بازگشت به سیاست اولویتشان است؛ تا بعد از آن با فراغ بال به سبک و سیاق خود به سوی دیپلماسی کشیده شوند. آن چه اکنون برای دولت روحانی مهم است، از دست ندادن سیاست داخلی است. روحانی در کنار دیپلماسی جهان باید مواجههای واقعی با سیاست داخل ایران داشته باشد. بیتردید برای هر پیروزی در دیپلماسی باید مستظهر به پشتیبانی مردم بود. مردمی پای کار که تن به هیچ تحقیر داخلی و خارجی ندهند. چنین مردم و دولتی در تاریخ ایران سابقه دارد و آن دوران محمد مصدق است. شاید راه سربلندی ما در احیای سیاست و مقابله با سلطه جهانی احضار دوباره این تاریخ باشد.»
ارسال نظر