روایت صعود بام ایران از زبان یک کوهنورد:
اولین صعود همکار شهرداری منطقه۶ تهران به بلندترین قله ایران
مریم احسانی از همکاران اداره درآمد شهرداری منطقه ۶ تهران برای اولین بار و در سن ۳۸ سالگی موفق به صعود و فتح قله دماوند، بلندترین قله ایران، شد.
به نقل از روابط عمومی شهرداری منطقه ۶،احسانی با اشاره به صعود خود به قله ۵۶۱۰ متری دماوند گفت: این صعود با توجه به مساعد بودن آب و هوای منطقه در روزهای ۱۶ و۱۷ تیرماه ، به همراه ۴ نفر از دوستان کوهنورد انجام شد.
وی برنامه صعود خود را به قله دماوند اینگونه آغاز کرد:شروع برنامه ما صبح روز چهارشنبه ساعت ۵.۳۰ صبح از پارکینگ رینه با ماشین آفرود تا گوسفند سرا آغاز شد و سپس به سمت بارگاه سوم در ارتفاع ۴۲۰۰ متری حرکت کردیم و پس از استراحت و خوردن صبحانه و نوشیدنی و نصب چادر مستقر شدیم.بعد از آن از ساعت ۱۵ الی ۱۷ به ارتفاع ۴۶۰۰ متری جهت هم هوایی صعود و مجدد به بارگاه سوم برگشتیم و شب را در آنجا ماندیم.
پنجشنبه ۱۷ تیرماه۱۴۰۰، دومین روز صعود
احسانی ادامه داد: بعد از بیدارباش راس ساعت ۳ صبح بعد ازصرف صبحانه در ساعت ۵.۴۵ صبح اولین گام های صعود آغاز شد در این مرحله، خیلی آرام و با گامم های کوتاه حرکت میکردیم تا انرژی زیادی از دست ندهیم و چراکه مسیر طولانی و سختی را در پیش داشتیم
سختی های رسیدن به بلندترین بام ایران
این بانوی کوهنورد سپس اظهارداشت: مسیر سختی خاصی ندارد اما طولانی است و نیاز به صبوری و آرامش دارد و در ارتفای بالای ۵۰۰۰ متر به دلیل کاهش فشار ،تنفس دشوار می شود.و نزدیکی قله بوی گوگرد آزار دهنده است،وزش باد و سرمای هوا باعث شد با وجود دستکش انگشتان دستم کرخت و بی حس شدکه مجبور به پوشیدن دستکش پر شدم.نزدیک قله در فاصله ۱۵ متری به دلیل سرفه های شدید ناشی از استشمام از گاز گوگرد مانع حرکت من شد. که ناراحتی و ناامیدی زیادی به همراه داشت.فکر کردم ادامه مسیر برایم غیرممکن است.اسکارف را دو لایه کردم و با یک نفس عمیق ۱۵ متر آخر را تا قله حرکت کردم.
احسانی در وصف قله دماوند و آخرین گام های صعود به بام ایران نیز گفت: در مسیر شروع ،دشت شقایق های سرخ در دامنه دماوند به پیشوازم آمد و قله دماوند استوار و پابرجا با کلاه سپید در مقابلم چشم نوازی کرد و آرام اما مصمم و راسخ قدم در راه گذاشتم.قدم در راه صعود این کوه با شکوه و استور نهادم و برام قدم نهادن بربلندای قله نفس نفس زنان رهسپار شدم و آنگاه که پای بر قله نهادم ،رنج راه سخت در چشم بر هم زدنی از خاطرم زدوده شد و اشک شوق در چشمانم حلقه زد و خداوند را شاکر شدم که بر بلندای بام ایران آنجا که آرش کمانگیر تیر از کمان کشید ،ایستاده ام و به نظاره زیبایی این سرزمین با شکوه نشسته ام.
ارسال نظر