آرزوهایی که "شهریارِ میراث فرهنگی" برای ایران داشت
نامِ ثبت شده روی زنگ سر در خانه آنقدر کمرنگ شده که اگر از قبل ذهنیت نداشته باشی، روی آن چه نوشتهاند به سختی نام "شهریار عدل" را تشخیص میدهی. تعداد زنگها روی در بیشتر شده و انگار کسی هر روز سر در خانه را آبو جارو میکند.
درختان هنوز نفس میکشند و تنها دریچهی باز خانه روی درِ قهوهای رنگ خانه، که تا همین چند ماه قبل میشد از بینِ آن جیپ سبز رنگ شهریار را دید هم دیگر به چشم نمیآید، اما خوشبختانه هنوز کاشی ماندگار "شهریار میراث فرهنگی ایران" روی دیوار بیرونی خانه جا خوش کرده است.
به گزارش ایسنا، ساعتی مانده به بامداد یکم تیرماه سال ۹۵، از فرانسه خبر رسید که «شهریار عدل» مردی که به اعتقاد اهالی میراث فرهنگی، برای کشورش فخر میآفرید و تا جان در بدن داشت، تلاش کرد ایران را به دنیا معرفی کند، پس از احساس درد در قفسهی سینه، ایست قلبی کرد و در فرانسه دارفانی درگذشت، مردی که خبر درگذشتاش شوکی بزرگ به جامعه میراث فرهنگی کشور و حتی سازمانهای مردمنهاد جهانی مانند «ایکوموس» و «یونسکو» وارد کرد.
حالا سنگ قبر سیاهِ "شهریار عدل" هم درست مانند زنگ در خانهاش بوی غربت میدهد، بین آن هم سنگ قبرهای بلند و کوتاه سیاه و سفید مزین شده به نامِ نامآوران تهرانی، سنگقبر سادهی او این طور مَرد خوابیده زیر آن را معرفی میکند، «ایرانشناس و استاد رشته باستانشناسی»، اما اگر ناآشنا با مکان دفناش باشی هیچگاه چشم نمیگردانی که ببینی زیر آن سنگ ساده چه کسی آرمیده!
از زمان درگذشت شهریار عدل تا امروز هر گاه نامی از وی به زبان میآید، بیشتر به خدماتاش میاندیشند تا پیشینیه یا تاریخچه خانوادگیاش؛ "شهریار"ی که عضو موسسه ملی تحقیقات علمی فرانسه بود و بخش عمدهای از جوانیاش را صرف میراث فرهنگی کرد، ثبت جهانی آثار تاریخی کشور را باب کرد و چند سال بعد به هزینهی شخصی خود برای ثبت جهانی "تختجمشید"، "چغا زنبیل" و میدان "نقشجهان" اصفهان وارد عمل شد و موفق هم بود و حتی اوایل انقلاب به هزینه شخصی خود به دنبال میراث به تاراج رفته ایران رفت و برخی را با ارائه سند و مدارک کافی و به یاری سازمان میراث فرهنگی به ایران برگرداند.
در سال ۱۹۶۶ در یونسکو طرحی را تصویب کرد تا مطالعات و پژوهش در آسیای میانه مدنظر قرار گیرد. ده سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجمع عمومی یونسکو طرحی را به نام «طرح تدوین تاریخ تمدنهای آسیای میانه» تصویب کرد، او یکی از ارزیابان کمیته ملی یونسکو بود و در سال ۱۳۶۱ توانست سه قطعه فیلم کوتاه از مظفرالدین شاه در آرشیو عکسهای کاخ گلستان پیدا کند.
در ۱۳ مهر ۱۳۸۸ (۵ اکتبر ۲۰۰۹ میلادی) در مقر سازمان یونسکو در پاریس و همزمان با آغاز تشکیل مجمع عمومی سالانه کشورهای عضو یونسکو دبیرکل یونسکو مدال فرهنگ جهانی این سازمان با نام «پنج قاره» را به پروفسور شهریار عدل اهدا کرد.
اما شهریار عدل در عین گمنامیاش هنوز آرزوها و خواستهای زیادی برای سربلندی بیشتر کشورش داشت. ثبت جهانی "آلبومخانه" کاخ گلستان، کار روی لایههای باستانی بم، ثبتجهانی بخشی از محوطهی گسترده خلیجفارس، حفاری "سنگر غربی ارگ بم" با هدف کشف بندری باستانی، و حتی پژوهش و بررسی روی مجموعه کاخ گلستان در دربار قاجار فقط بخش بسیار کوچکی از خواستهها و آرزوهای شهریار عدل بودند، آنهایی که او آرزو داشت در کنار دیگر پژوهشهایش در صورت امکان ساماندهی کند.
هرچند پس از درگذشت شهریار، تا چند ماه برگزاری یادبودهای مختلفی نامش را همچنان جاری نگهداشته بود و حتی وعدههایی برای تملک و تبدیل کاربری این خانه از سوی برخی مدیران میراث فرهنگی و شهرداری برای نگهداشتن خانهی او در قالب کاربریهای مختلف مانند موزه، خانهی فرهنگ و ادب، خانهی عدل یا مکانی فرهنگی و گالری داده شد، اما حالا پس از گذشت سه سال از این همه وعده و وعید هنوز پله نخست برای خانه عدل سرجایش است و هیچ چیز برای آن تغییر نکرده است.
سرنوشتِ دستنوشتهها، تحقیقات و وضعیت خانهی موزهای شهریار عدل چه می شود؟
سید محمد بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در این زمینه به ایسنا میگوید: چندین بار پیگیری وضعیت خانهی وی را کردیم، اما با توجه به تغییر و تحولات شهرداری و نبود شرایط مالی مناسب تا امروز ان محقق نشده است، با این وجود هنوز ناامید نیستیم، خوشبختانه مطالب وی در اختیار خانوادهاش است و ما اعلام آمادگی کردهایم اگر اجازه دهند میتوانیم در جای مناسب از آنها استفاده کنیم، اما خانوادهی وی نخست باید در این زمینه تصمیم بگیرند.
او با بیان اینکه پژوهشگاه میراث فرهنگی قصد تدوین یک یادنامه برای سومین سال درگذشت وی را داشت، ادامه میدهد: به دلیل نیاز به استفاده از نظرات برخی محققان خارجی و امکان نداشتن این کار، تا کنون متاسفانه موفق به آماده کردن آن نشدهایم.
وی با بیان اینکه جمعاوری تحقیقات و مطالب علمی منتشر شده از سوی وی، قرار بوده توسط برخی از دانشجویان وی که اعلام امادگی کردهاند انجام شود، میگوید: بخشهایی از آن مطالب منتشر شدهاند و بخشیهایی خیر. با برخی از شاگردان وی صحبت کردیم که انها از نظر عاطفی اعلام آمادگی میکردند، اما متریال کاری که انجام دادهاند تا کنون در اختیار ما نیست، آنها باید در اطلاعات خود جستجو میکردند، که هنوز به نتیجه نرسیدهایم.
بهشتی با این وجود میگوید: برخی تحقیقات و پروژهها نیز توسط شخص مرحوم عدل رخ میداد که متاسفانه باید بگویم با درگذشت افراد محقق و عالِمی مانند وی، ممکن است همهی تحقیقات وی را از دست بدهیم.
ایرانِ شهریار، ایرانِ فردوسی بود...
کامران عدل، برادر شهریار عدل که به قول خودش او و شهریار عدل دو قطار روی دو ریل بودند که گاهی اوقات به یکدیگر برخورد میکردند، هنوز آرزوهای شهریار عدل را در ذهن مرور میکند.
وی که یکی از عکاسان پیشکسوت قدیمی است و در برخی موارد به کمک برادر بزرگتر خود میرفته تا آثار تاریخی کشورش را به درستی ثبت کند، میگوید: بزرگترین مسالهای که شهریار روی ان کار میکرد، افغانستان و بلخ بود. ما نمیدانستیم چرا او دائم به بلخ میرود، از شهریار میشنیدم که «ایرانِ شهریار، ایرانِ فردوسی است.» او معتقد بود رستم متعلق به محوطهی سمنگان در نزدیکی بلخ است. به او میگفتم قلعه سمنگان چیست؟ میگفت؛ قلعهای که تهمینه و رستم با هم ازدواج کرد، ایران آنجاست. این که فردوسی صحبت میکند ایران و توران آنجاست را باور داشت. ایران اینجا نیست، وقتی رستم به مازندران میآید و با دیو مبارزه می کند، یا ضحاک که در کوه دماوند زندانی میشود، اینها جزئی از شاهنامه است.
او با اشاره به صحبتهای باستانی پاریزی در مورد شهریار به نقل از وی میگوید؛ «شهریار در عنفوان جوانی خود تاریخ آسیای میانه را در هیبتی نوشت که آقای باستانی پاریزی هم جزو او بود.»
وی ادامه میدهد: وقتی آسیای میانه را در یونسکو نوشتند شهریار پشت آن ایستاده بود، چون معتقد بود آسیای میانه، ایران است. اصلا به همین دلیل او بیشتر روی افغانستان کار میکرد، او ایران واقعی را در افغانستان میدید.»
آرزوهای یک شهریار برای کشورش...
عدل، سه کاخ موزه "احمدشاهی"، "برادران امیدوار" و کاخ "سبز" در مجموعهی سعدآباد را مجموعهای میداند که متعلق به جدِ او و شهریار بوده و میگوید: من این موضوع را نمیدانستم، اما از نگرانیهای او متوجه این اتفاق شدم.
وی ادامه میدهد: «کاخ موسوم به احمدشاهی در سعدآباد، در تپه "علیخان" خانهی جدِ من و شهریار یعنی "علیخان حاکم" بود. او نخستین عکاس تاریخ ایران بود و کاخ سبز نیز خانه پسرش سردار همایون یعنی پدربزرگ ما بود.»
او با بیان اینکه شهریار نگران خانهی "علی خان" بوده، بیان میکند: این مسائل دست شهریار بود، من اصلا از این قضیه اطلاع نداشتم، از نگرانیهای او متوجه این قضیه شدم. وقتی شهریار درگذشت فکر کردم که کار خدا بوده که من زنده باشم و تلاش کنم شاید برخی از کارهای شهریار را دنبال کنم، اکنون نیز به دنبال آرزوی شهریار تلاش میکنم خانهی قرار گرفته روی تپهی "علیخان" را به موزه تبدیل کنم.
برادر شهریار عدل با اشاره به تلاشهای یک انجمن بینالمللی برای برگزاری نمایشگاهِ عکسی از عکسهای تاریخی گذشته تا امروز از خاندان عدل، ادامه میدهد: انها نخست اعلام کردند قصد دارند نمایشگاهی در کاخ نیاوران برگزار کنند، سپس گفتند مکان آن به سعدآباد منتقل شده است. با توجه به اینکه دو سال پیش در صحبت با آقای کارگر –مدیر اداره کل موزهها- درخواست تبدیل "عمارت علی خان" به موزه را داده بودم و او موافقت کرده بودف این کاخ را به آنها پیشنهاد دادم، اما متاسفانه درست سر بزنگاه و از ۱۵ اردیبهشت به بعد ناگهان دستاندرکاران برگزاری این نمایشگاه که قرار بود یک تیر برگزار شود، غیب شدند.
او ادامه میدهد: قرار بود در سالروز درگذشت شهریار ۱۶۰ سال تاریخ عکاسی ایران از "علی خان عدل" تا "کامران عدل" به نمایش درآید و از سوی دیگر با چاپ آثارِ شهریار، آنها در موزه رونمائی شوند.
وی با این وجود از تصمیماش برای پیگیری تبدیل کاخ احمدشاهی به موزه "علی خان" خبر میدهد، کاری که شهریار عدل ارزوی ان را داشت و میگوید: من این کار را به جریان میاندازم. یک درخواست به معاون میراثفرهنگی مینویسم، تا کنون مسئولان میراثی موافق این کار بودهاند، اما نمیدانم چرا هر چه ماشین را هندل میزنند، آن روشن نمیشود.
ارسال نظر