به گزارش اکونا پرس،

امیرسرتیپ مروت آزادبخت از قهرمانان دوران هشت سال دفاع مقدس است. در کارنامه تحصیلی این فرمانده ارتشی، تحصیل در دانشگاه‌هایی همچون دانشگاه افسری امام علی(ع) مقطع لیسانس رشته علوم، دانشگاه آزاد رودهن مقطع  فوق لیسانس رشته پژوهش، دانشگاه فرماندهی و ستاد، مقطع فوق لیسانس رشته مدیریت امور دفاعی و دانشگاه برکلی آمریکا مقطع دکتری رشته جامعه شناسی به چشم می‌خورد.

همچنین فرماندهی گروهان تیپ ۵۵ هوابرد شیراز، فرماندهی گروهان و سرپرستی گردان تیپ ۵۵ هوابرد (سردشت)، فرماندهی قرارگاه تیپ ۵۵ هوابرد (خوزستان- سومار)،  افسر عملیات تیپ تیپ۵۵ هوابرد (سومار- خوزستان)، افسر اطلاعات و شناسایی تیپ ۵۵ هوابرد (سومار- خوزستان)، استاد و فرمانده هنگ دانشجویان مرکز پیاده شیراز، استاد، رئیس کمیته تاکتیک دانشگاه فرماندهی و ستاد ( تهران)، رئیس گروه تخصص‌های زمینی دانشگاه فرماندهی و ستاد (تهران) معاون آموزشی دافوس (دانشگاه فرماندهی و ستاد – تهران)، مشاور عالی دافوس دانشگاه فرماندهی و ستاد( تهران) عضو ارزیاب پروژه‌های تحقیقاتی نظری ستاد مشترک ارتش، استاد راهنما و مشاور پایان نامه کارشناسی ارشد در دافوس، دانشگاه فرماندهی و ستاد( تهران) از فعالیت‌های این کهنه سرباز ارتشی از ابتدای خدمت تا کنون بوده است.

امیرسرتیپ مروت آزادبخت

امیر سرتیپ مروت آزادبخت از جمله فرماندهانی است که تأکید می‌کند ارتش در آغاز جنگ تحمیلی ‌غافلگیر نشده است. این فرمانده در گفت‌وگو با ایسنا ضمن بازخوانی وقایع تاریخی پیش از آغاز جنگ تا زمان اجرای عملیات «ثامن‌الائمه»، استناداتی مبنی بر آمادگی کامل اطلاعاتی و عملیاتی ارتش ایران در مقابل ماشین جنگی صدام می‌آورد و تأکید دارد که طرح ریزی و اجرای عملیات‌های محدود و کلاسیک ارتش  شکست خورده نبوده‌اند.

دانشکده افسری،مخالفت مستشاران آمریکایی

امیر سرتیپ آزاد بخت می‌گوید: من استخدامی سال ۵۰ در دانشکده افسری ارتش هستم. از دبیرستان «مروی» تهران دیپلم ریاضی داشتم و در کنکور سراسری شرکت کردم و همان سال نیز در رشته فیزیک دانشگاه تهران پذیرفته شدم. بین حضور در دانشکده افسری و دانشگاه تهران دو دل بودم تا اینکه با «سرلشکر امامی» صحبت کردم و ایشان گفتند: «بنا است در شرکت نفت گاردی تشکیل شود. با توجه به اینکه من با روحیات تو آشنا هستم به دانشگاه افسری بروی بهتر است.» من هم پذیرفتم.

در دانشگاه تهران هم ثبت نام کردم. اما مجدد به دانشگاه افسری رفتم و جزو سهمیه ژاندارمری شدم چرا که امنیت شرکت نفت توسط پرسنل ژاندارمری تامین می‌شد. در سال ۱۳۵۳ «گارد شرکت نفت» منتفی شد. از طرفی، ژاندارمری را هم دوست نداشتم. روزی که فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در اقدسیه سخنرانی داشت من آنجا او را ملاقات کردم و گفتم که می‌خواهم به ارتش بروم. از من پرسید که در ارتش چه واحدی می‌خواهی فعالیت کنی که گفتم: «می‌خواهم به واحد هوابرد بروم. دستور داد که جای من با شخص دیگری تغییر کند.»

پس از گذراندن دوره مقدماتی در شیراز، لیست آمد که من جزو سهمیه هوابرد هستم. مسئله‌ای که در رابطه با تیپ ۶۵ هوابرد باید برای جوانان علاقه‌مند بگویم این است که قبلا در ارتش، لشکر ۷۵ هوابرد داشتیم. تیپ ۵۵ این لشکر در شیراز بود و تیپ ۶۵ آن قرار بود در کرمان تشکیل شود ولی در ارتش سوم شیراز تشکیل شد که من جزو همین تیپ ۶۵ بودم.  در تیپ ۵۵ آموزش چتربازی دیدم . تا سال ۵۶ این لشکر کماکان برقرار بود اما با توجه با مخالفت مستشاران آمریکایی، این لشکر منحل شد. تیپ ۵۵ سه گردان داشت و پس از انحلال آن تیپ، تیپ ۵۵ به پنج گردان افزایش پیدا کرد.

مأموریت بزرگ

تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، من در تیپ ۵۵ خدمت کردم. خاطرات زیادی از کردستان دارم اما چون موضوع صحبت‌مان نیست به آن اشاره‌ای نمی‌کنم. اما در همین کردستان مشغول خدمت بودم که برای مرخصی به شیراز رفتم. در خردادماه سال ۵۹ فرمانده تیپ من را احضار کرد و گفت که حاج آقا حائری (حائری بزرگ که آن زمان نماینده امام (ره) در استان فارس بود)، می‌خواهند شما را ببینند. ایشان به من گفتند که می‌خواهیم اخباری را که از عراق می‌دانید به ما اعلام کنید. به ایشان گفتم که من در کردستان بودم و اطلاعاتی از منطقه ندارم. حاج آقا حائری من را مأمور کردند که به لشکر ۹۲ زرهی بروم. به خوزستان رفتم و به «تیپ ۳۷» که در فکه مستقر بود ملحق شدم. تیپ ۳۷ به شیرا

ز اختصاص داشت. پس از شناسایی متوجه شدیم که اینجا یعنی  خوزستان مانند منطقه جنگی است. حتی من که ارتشی بودم و در کردستان حضور داشتم نمی‌دانستم که چنین وضعیتی در جبهه جنوب برقرار است.

برگشتم و جریان را به حاج آقا حائری گفتم و پس از آن مجدد به کردستان بازگشتم اما دیدن وضعیت خوزستان باعث شد که بولتن‌های خبری را هر روز با دقت مطالعه و پیگیری کنم. در این بولتن‌ها تمام اخبار وجود داشت.

هزینه‌های میلیاردی عراق و اطلاعاتی که نادیده گرفته شد

در خرداد ماه سال ۵۹ سرهنگ «محمدمهدی کتیبه» رئیس وقت اداره دوم ارتش، به مجلس رفت و گفت که براساس قرائن و شواهدی که ارتش در اختیار دارد صدام به ایران حمله خواهد کرد و وضعیت ایران نیز به گونه‌ای نخواهد بود که بتواند با آن مقابله کند چرا که تعداد بسیاری را بازنشست کرده‌اند، تعداد بسیاری از ایران رفته‌اند و بسیاری از خدمه تخصصی نیز به واحدهای غیرتخصصی خودشان منتقل شده‌اند. از سوی دیگر مدت زمان خدمت سربازی  هم کاهش یافته است که کسی توجهی نکرد.

در آن زمان کسی حرف ارتش را نمی‌پذیرفت. اما با این حال، نیروی زمینی ارتش، آبان‌ماه سال ۵۸ طرحی را براساس رصدهایی که از تحرکات مالی و تسلیحاتی عراق داشت اعلام می‌کند. به عنوان مثال در آن زمان ارتش عراق با شوروی در حال سازماندهی نیروهایش بود و ۵.۹ میلیارد دلار قرارداد بسته بود که تجهیزات جدید تحویل بگیرد. با ایتالیا هماهنگ کرده بود که هلی‌کوپتر در اختیار داشته باشد و با فرانسه  قرارداد خرید هواپیما بسته بود. آن زمان دشمن اصلی عراق در منطقه، ایران و سوریه بود.

امیرسرتیپ مروت آزادبخت

تحرکات عراق قبل از آغاز رسمی جنگ/ نقشی که شوروی در جنگ تحمیلی داشت

 اما حمله به ایران از احتمال بسیار بالایی برخوردار بود چون عراق احساس می‌کرد که قرارداد ۱۹۷۵ به این کشور تحمیل شده است. همچنین عراقی‌ها همواره به دنبال الحاق خوزستان ایران به خاک کشور خودشان بودند و از زمان عثمانی‌ها آن را به عنوان استان عربستان می‌نامیدند.  در قرارداد ۱۹۷۵ موضوع اروندرود نیز مطرح بود چرا که حق کشتیرانی در اروندرود در اختیار ایران بود. آن زمان ۶۵ درصد از مردم عراق شیعه بودند و بخش دیگری از مردم آن کشور اهل سنت. با توجه به انقلابی که در ایران شده بود، عراق احساس می‌کرد که ممکن است شیعیان این کشور علیه حاکمیت صدام قیام کنند.

مسئله‌ای که در رابطه با آغاز جنگ مطرح می‌شود این است که سهم بیشتر تحریک عراق برای حمله به ایران فقط مربوط به آمریکایی‌ها می‌دانند اما در اینجا باید به نقش شوروی سابق نیز اشاره کنیم چرا که عراق در ابتدا با شوروی همدست می‌شود. چون شوروی در نظر داشت با سیطره بر خلیج فارس به آب‌های آزاد دست پیدا کند. برای همین در طرحی هماهنگ، به افغانستان حمله کرد و پس از آن عده‌ای در کشور در مناطقی از جمله کردستان، سیستان و بلوچستان، گنبد تحریک شدند. در این بین صدام زرنگی کرد و در در غرب و جنوب از برخی افراد حمایت کرد.

به موازات این کارها،عراق ۱۵ میلیارد دلار از عربستان،پنج میلیارد دلار از قطر،پنج میلیارد دلار از امارات و ۱۲ میلیارد دلار از کویت گرفت.همچنین مصر تجهیزات بسیاری به عراق داده بود. این فعالیت‌ها زمانی اتفاق افتاده است که هنوز جنگ به صورت رسمی آغاز نشده است.

ارتش در کردستان

با همه کمبودهایی که روبرو بودیم توانستیم ۵۰ گردان را بسیج کنیم. در چهار ماه اولی که کردستان آرامش داشت ۵۰ گردان ارتش در آنجا مستقر بود. هوانیروز و «گردان ۱۳۵ هوابرد» ارتش و دو گردان تانک «لشکر ۱۶ قزوین» کارهای زیادی برای برقراری امنیت انجام داده بودند.

۱۸ ماه درگیر کردستان بودیم و آرامش در کردستان برقرار شد. چون مردم کردستان ایرانی بودند ملیت را در نظر می‌گرفتیم و به هیچ عنوان مزاحمتی برای مردم عادی و روستاها ایجاد نمی‌کردیم اما اعلامیه می‌دادیم که «همه برادر ما هستید. حتی اگر اسلحه به دستتان باشد اما زمانی که اسلحه را به سوی ما بگیرید آن موقع دیگر ایرانی نیستید و ما مجبوریم که با شما مقابله کنیم.»  حدود ۷۰ درصد کردها این را پذیرفته بودند و می‌دانستند که فریب ضدانقلاب را خورده‌اند. تقریبا در خردادماه سال ۵۹ آرامش در کردستان حکمفرما شد و عراق متوجه شد که در این منطقه شکست خورده است.

این در حالی بود که در سال ۱۳۴۸ ،ایران توانسته بود کاری کند که کردهای عراق از این کشور جدا شوند و پیشینه استقلال‌خواهی کردها از همان زمان سرچشمه می‌گیرد و در جریان امضای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، یکی از خواسته‌های عراق از رژیم پهلوی این بود که  ایران دست از حمایت کردهای عراق بردارد. آن زمان ایران از این کردها و سران آن‌ها حمایت بسیاری داشت.

آغاز یک جنگ نابرابر/ ثبت ۵۵۲  مورد تجاوز در نیمه نخست ۱۳۵۹

در نهایت،عراق تجاوزات زمینی، دریایی و هوایی خود را در غرب و جنوب آغاز کرد. در سال ۵۸ ما شاهد ۸۴ مورد تجاوز به خاک ایران از سوی کشور عراق هستیم و در ۶ ماهه اول سال ۵۹ نیز ۵۵۲ مورد که جمعا ۶۳۶ مورد تجاوز می‌شود را از سوی عراق به خاک کشورمان داشتیم. آقای ولایتی وزیر امور خارجه وقت، ۴۹۰ مورد از این تجاوزها را با اسناد معتبر به سازمان ملل گزارش کرده است و همین باعث شد که نشان دهیم صدام  متجاوز است نه ما. ارتش تمام این مسائل را رصد کرده بود.

پیشروی توپخانه ارتش عراق، ثبت تیر، حرکت تانک‌ها و تقویت پاسگاه‌ها از دیگر نشانه‌هایی بودند که گویای تک (حمله) عراق به خاک ایران بود که ما به دولت و مجلس در خردادماه سال ۵۹ اعلام کردیم. اما از آن‌ها جواب رد شنیدیم. ارتش بیکار نماند. نیروی زمینی «طرح ابوذر» را نوشت. نیروی هوایی و دریایی هم به طور جداگانه طرح‌های خود را داشتند. این طرح‌ها به لشکرها ارائه شد. حتی نسخه‌ ۳۶ این طرح نیز در اختیار سپاه قرار گرفت. این طرح‌ها باید مطالعه می‌شد تا مشخص شود ارتش برای مقابله با تجاوز دشمن چه پیش‌بینی‌ها و پیشنهادهایی دارد.

۲۲ شهریور ۱۳۵۹ و اشتباه رادیو بغداد

طرح‌ها نوشته شد اما با کمبود سرباز در ارتش روبرو بودیم. بایستی نفراتی که به سازمان‌های غیرمرتبط رفته‌اند بازگردند. نیاز به دستور جدید داشتیم تا اینکه در غرب، ارتشیان درخواست حضور رئیس جمهور را می‌دهند تا وضعیت را از نزدیک مشاهده کند. روز ۲۲ شهریورماه ۵۹ بنی‌صدر،‌ شهید رجایی،شهید فلاحی رئیس ستاد مشترک، ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش و شهید فکوری وزیر دفاع به غرب می‌آیند. در این تاریخ دو نقطه از خاک کشور ما توسط عراقی‌ها گرفته شده بود. یکی «عین‌ خوش» و دیگری «میمک» که حدودا ۲۵ کیلومترمربع وسعت داشت اما همچنان برخی سیاست‌مداران وقت ما تهدید و تهاجم را نمی‌پذیرفتند.

افراد یاد شده از هلی‌کوپتر پیاده می‌شوند و با خودرو به نقطه دیگری می‌روند. پس از پیاده شدن از خودرو، عراق آن را با موشک مورد هدف قرار می‌دهد و منهدم می‌کند. پنج دقیقه بعد در رادیو بغداد اعلام می‌کند که فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران و رئیس ستاد مشترک‌اش کشته شده‌اند البته واژه بدتری برای کشته شدن به کار برده بودند. در واقع اگر دیرتر پیاده می‌شدند واقعا همین اتفاق می‌افتاد. اما اطلاعات رادیو بغداد اشتباه بود. بنی‌صدر از همان جا با دفتر امام تماس می‌گیرد و کسب تکلیف می‌کند. امام فرموده بودند که به ازای هر گلوله هشت گلوله بزنید اما به روستاها و شهرهای عراق حق ندارید حمله کنید. تا این لحظه ارتش در خط مرزی حضور نداشت چرا که بر اساس قوانین، پاسگاه‌های ژاندارمری مسئولیت مرزها را بر عهده داشتند.

تدوین طرح دفاعی ارتش و اقدام صدام

در اینجا فرماندهان ارتش به رئیس جمهور بنی‌صدر که فرماندهی کل قوا را نیز در آن زمان بر عهده داشت پیشنهاد می‌دهند نیاز به آماده باش درجه یک داریم. در این شرایط بود که ارتش می‌توانست طرح‌های خود را اجرایی کند. بنی‌صدر در روز ۲۳ شهریورماه، یک روز بعد از این حادثه دستور آماده‌باش را صادر می‌کند. با اعلام این آماده‌باش به لشکرهای ۸۱، ۹۲ و ۲۸ که بیشتر در مرزها مورد خطر بودند دستور داده می‌شود که طرح‌های خود را ارائه کنند. لشکر۲۸ طرح دفاعی «داوود» را ارائه می‌دهد. لشکر ۸۱ طرح «حر» و لشکر ۹۲ طرح «ابوذر» را تدوین می‌کند. این طرح‌ها در ۲۶ شهریورماه کامل می‌شود. در همین روز، صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره می‌کند و رئیس مجلس عراق نیز آن را تصویب و اعلام می‌کند.

رویاهای صدام و آرایش جنگی ارتش

صدام اعلام می‌کند که تمام سرزمین‌های خود را از ایران پس خواهیم گرفت و وارد شدن به خاک ایران برای ارتش ما آسان است. صدام تصور می‌کرد در مقابل‌اش هیچ ارتشی وجود ندارد. در واقع جنگ عراق علیه ایران از ۲۶ شهریورماه ۱۳۵۹آغاز شده است و در روز ۳۱ شهریورماه همان سال به صورت آشکار و علنی به ایران حمله کرده است. تا آن زمان جنگ به نوعی محرمانه بود اما دیگر با بمباران شهرها جنگ افشا شده بود و تازه آن تعداد از مسئولان که باور نمی‌کردند،متوجه شدند که عراق حمله کرده است. در همین تاریخ یعنی ۲۶ شهریور تانک‌های ما آرایش گرفته بودند که پیشروی کنند اما واحدهای ما در شهرها مستقر بودند. به عنوان مثال لشکر ۱۶ در شهر قزوین بود. لشکر ۷۷ در مشهد حضور داشت، لشکر ۳۰ در گرگان بود و تعدادی نیز در کردستان انجام وظیفه می‌کردند.

زمان؛ مشکل بزرگ ارتش در جابجایی

در چنین شرایطی می‌خواهیم لشکر را جابه‌جا کنیم اما تا ۳۱ شهریور فرایند انتقال نیروها طول کشید. آن زمان لشکر ۱۶ را می‌خواستیم به خط بیاوریم. تجهیزات و نیرو سوار قطار شدند اما آن‌ها را پیاده کردند. لشکر ۲۱ را می‌خواستیم از تهران حرکت بدهیم اما اجازه نمی‌دادند و عده‌ای عنوان می‌کردند که این لشکر می‌خواهد کودتا کند. اتهام کودتا در  حالی مطرح شده بود که به عنوان مثال فقط افراد مورد اعتماد حق پرواز داشتند و اگر قرار بود جنگ افزاری روی هواپیمایی سوار شود این کار را هم افراد معتمد انجام می‌دادند. برای همین کسی دیگر توان کودتا نداشت. اما نفوذی‌ها و برخی افراد ناآگاه این مسئله را اعلام می‌کردند که ارتش کارآمد نباشد.

حماسه لشکر ۹۲

لشکر ۹۲ در اواخر خرداد و تیرماه نیروهایش را در مرزها مستقر کرده بود اما  دستور رسیده بود که تمام نیروها بازگردند. همچنان اتهام کودتا  به ارتش وارد می‌شد.با توجه به این پیش‌آمدها، من اعتقاد دارم علت اینکه عراق توانست در روزهای نخست جنگ تحمیلی ۴۰ یا ۴۵ کیلومتر وارد خاک ایران شود به دلیل نابسامانی تحمیل شده به لشکر ۹۲ بود. اما این لشکر به سرعت خود را پیدا کرد. این نابسامانی تحمیل شده را عده‌ای به حساب غافل‌گیری می‌گذارند. اگر لشکر ۹۲ زرهی خوزستان همان آمادگی زرهی خودش را داشت اجازه نمی‌داد خرمشهر سقوط کند. اما با این وجود جلوی پیشروی عراق گرفته شد.

طرح ابوذر، احضار منقضی خدمت‌ها

طرح «ابوذر» چهار مرحله داشت. ما پیش‌بینی کرده بودیم که چون نیروی ما کم است افراد احتیاط را احضار کنیم که این، کار یک یا دو روز نبود بلکه چندین ماه زمان می‌خواست. مرحله اول طرح ابوذر عملیات تأخیری و استقرار روی مواضع طبیعی بود. در شوش،رودخانه کرخه و در اهواز رودخانه کارون قرار داشت. یعنی تنها جایی که توان پدافند در مقابل دشمن را داشتیم این نقاط بودند. مرحله دوم طراحی و اجرای تک (حمله) محدود برای شناسایی و آماده شدن نیروها برای عملیات آفندی بود. ما از اول جنگ تا هفت ماه پس از آن حدود ۲۴ عملیات آفندی محدود انجام دادیم تا نیروها آمادگی رزمی داشته باشند و روحیه‌شان ارتقاء یابد اما تنها هدف ما بازپس‌گیری یک منطقه نبود. تا نیروهای جدید بیایند چرا که ما متکی به این نیروها بودیم.

خدمت منقضی‌های سال ۵۵ را احضار کردیم. آن‌ها حدود ۱۳۶ هزار نفر بودند و به دفاع ازکشور کمک بسیار شایانی کردند. مقداری از کمبود نیرو جبران شد و بعد جوانان خدمتی سال ۵۶ را احضار کردیم. ۳۰ هزار نفر آمدند. بررسی کردیم متوجه شدیم که مابقی در بسیج ثبت‌نام کرده‌اند. دیگر نتوانستیم احتیاط‌ها را احضار کنیم. با ادارات مکاتبه کردیم که هر کسی نیروی احتیاط به شمار می‌آید مختار است که یا به بسیج برود یا به ارتش پیوندد اما تعداد کمی آمدند. اما در ارتش آن‌ها که بازنشسته شده بودند یا بازخرید کرده بودند به کادر ارتش پیوستند و مجدد ارتش سازماندهی خود را بدست آوردند ولی همچنان ارتش آمادگی عملیاتی را نداشت.

تیمسار یعقوب علی‌یاری

صدام برای سر فرمانده ارتشی جایزه تعیین کرد

هفته اول جنگ در جبهه غرب کشور، عراق شکست خورد چون در نقاط مورد نظر راهش سد شد. عملیات‌هایی همچون چغالوند، بازی‌دراز۱ و ۲، شیاکوه و میمک  را انجام دادیم. در عملیات شیاکوه، ما ۲۷ روز وارد قلب نیروهای عراق شدیم اما به فرمانده تیپ ۵۸ دستور عقب نشینی داده شد. خدا تیمسار علی‌یاری را بیامرزد. او فرمانده سلحشور و شجاعی بود. می‌گفت: «من تا دشمن را نابود نکنم عقب نخواهم آمد.» اما چون ارتش ایران تصمیمِ گرفتن جایی را نداشت پس از ضربه زدن به دشمن  به مواضع خود بازمی‌گشت. این انسان شجاع بعدا فرمانده قرارگاه ارتش در غرب شد. به دلیل ضربه‌های فراوانی که به دشمن زده بود، صدام در سال ۶۱ مبلغ۱۰۰ میلیون تومان جایزه برای سر این فرمانده تعیین کرده بود.

خرمشهر و ...

خرمشهر سقوط کرده‌ بود. علت اصلی سقوط در حقیقت نبود فرماندهی واحد بود. از شادگان به پایین در اختیار ژاندارمری بود و هر کسی هم وارد خرمشهر می‌شد تابع این فرماندهی نبود. هر کسی به شیوه و سبک خودش می‌جنگید. عراق از کارون عبور کرد تا آبادان را محاصره کند. شهید فلاحی برای ارائه گزارش به خدمت امام رسید. پیشنهاد شد که لشکر ۷۷ را از مشهد که یک تیپ آن در مرزهای افغانستان مستقر بود در اختیار بگیرد.

آبادان اینگونه نجات یافت

جابه‌جایی این لشکر نیاز به زمان داشت. از طرفی هم عراق در حال طرح ریزی برای عبور از روخانه بهمنشیر بود تا آبادان را تصرف کند. شهید فلاحی از لشکر ۲۱ تقاضای یک گردان نیرو می‌کند تا در مقابل عراق در منطقه عملیات تأخیری انجام بدهد تا سایر یگان‌ها در منطقه حاضر شوند. «گردان ۱۴۴ » برای این کار انتخاب می‌شود. این گردان ۲۳ مهر در شوش عملیات انجام داده بود و تلفات نیرو داشت. چون برای بازسازی به عقب آمده بود مجدد مأموریت گرفت که در مقابل دشمن بایستد. فرمانده گردان ۱۴۴ در آن زمان سرگرد فرض‌الله شاهین‌راد بود که اکنون سرتیپ هستند. گردان مقداری تقویت شد. شهید فلاحی به شاهین‌راد می‌گوید: «من نیازمند ۴۸ ساعت زمان هستم.»

گردان ۱۴۴ وارد عمل شد و گردان ۱۵۳ نیز از مشهد با یک آتشباز توپخانه، یک گروهان مهندسی و گروهان زرهی راهی اهواز شد. این گردان به محض رسیدن، به آبادان رفت. برای همین به گردان ۱۴۴ دستور دادند به عقب بیاید. در آن زمان آقای فلاحی با دست به شانه شاهین‌راد می‌زند و می‌گوید: «تو دین خود را به اسلام و ایران ادا کردی می‌توانی از الان به خانه‌ات بروی چرا که آبادان را نجات دادی.» واقعا هم نجات داد. چرا که گردان ۱۵۳ گردان قدرتمندی بود.

در آن زمان، سرهنگ «کهتری» فرمانده «گردان ۱۵۳ » بود. اولین کاری که می‌کند یک گروهان را به جلوی خرمشهر آبادان می‌فرستد. در واقع خرمشهر کامل هم اشغال نشده بود. شرق خرمشهر در اختیار ایران بود. دو گروهان دیگرش نیز در خود آبادان مستقر بود. در آن زمان عراقی‌ها از رودخانه بهمنشیر عبور می‌کنند. فرمانده آبادان تیسمار حسنی سعدی بود که به این گردان دستور حرکت می‌دهد تا در مقابل دشمن عملیات انجام بدهد. تعدادی از نیروهای سپاه نیز در آبادان به این گردان ملحق می‌شوند و در آبادان عملیات انجام می‌دهند. این گردان با شکست دادن دشمن آن‌ها را تا چهار کیلومتر آن طرف‌تر از رودخانه بهمنشیر عقب می‌زند  و در همان جا می‌ماند.

تمام تک‌های محدود ما به منظور خاصی اجرا می‌شد. کسب زمان، سرگرم کردن نیروهای عراقی برای ممانعت از آماده شدن و اجرای عملیات آفندی مجدد،  پایین آوردن روحیه عراقی‌ها و افزایش روحیه نیروهای خودی و مسلط شدن فرماندهان به منطقه عملیات و شناسایی نقاط ضعف دشمن اهداف اصلی آن‌ها بودند. بر همین مبنا ارتش از روز ۱۲ اسفند ماه سال۵۹ تا ۳۰ شهریور ماه سال ۶۰ هفت عملیات در آبادان انجام داد که نتیجه آن‌ها شناختن نقاط ضعف دشمن و طراحی سلسله عملیات‌های بزرگ  مانند ثامن‌الائمه، فتح‌المبین، طریق‌القدس و الی‌بیت‌المقدس شد. با این وجود مسأله اصلی تک‌های محدود و عملیات‌های کلاسیک سازماندهی کامل ارتش بود. در اول آذرماه سال ۶۰  لشکر ۷۷ توانست منطقه‌ای را از قرارگاه اروند در اختیار بگیرد یعنی در این تاریخ ارتش مسئولیت خرمشهر و آبادان را به عهده گرفت.

ارتش هیچ وقت در جنگ مانور احاطه دوطرفه انجام نمی‌دهد مگر اینکه صددرصد به طرح و برنامه‌ای که دارد اعتماد داشته باشد. اما در عملیات ثامن‌الائمه این کار را انجام دادیم و دیگر در طول جنگ این کار را نکردیم. این عملیات را با سرهنگ سید شهاب‌الدین جوادی فرمانده لشکر ۷۷ انجام دادیم. این سرهنگ طرح عبور از رود اروند را هم پیش‌بینی کرده بود. یک گروهان از لشکر ۸۱ گرفته بود. سه گردان تانک از لشکر ۹۲ یک گردان از لشکر ۱۶ در اختیارش بود و خودش نیز دو گردان تانک داشت. همچنین یک گردان ۲۰۷ هم حضور داشت بود که به دلیل وفور یگان‌ها اصلا وارد عمل نشد.

اینها گوشه‌ای از مشکلاتی بود که ارتش در قبل از آغاز  جنگ و اوایل آغاز جنگ تحمیلی با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کرد. گاهی درباره جنگ مباحثی به گوشمان می‌رسد که خنده‌آور است. متأسفانه افراد ناآگاه عنوان می‌کنند که ارتش در اوایل جنگ غافلگیر شد و نمی‌توانست با عراق مقابله کند. باید از این افراد پرسید زمان حادثه کجا بودید و از تصمیمات نظامی چه اطلاعاتی دارید؟