فرهنگیان بینا و مسئولیت بزرگ
از آنچه که در ذهنم به عنوان یک معلم تصور میکردم تا آنچه که امروز به عنوان یک معلم انجام میدهم، فاصلهای است به درازای یک عمر بر باد رفته در آرزوهای خیالی. امروز دیگر حتی سوال «علم بهتر است یا ثروت؟» مطرح نیست، بلکه وحشتی عظیم بر جانمان چنگ انداخته از آغاز یک سقوط
از آنچه که در ذهنم به عنوان یک معلم تصور میکردم تا آنچه که امروز به عنوان یک معلم انجام میدهم، فاصلهای است به درازای یک عمر بر باد رفته در آرزوهای خیالی.
امروز دیگر حتی سوال «علم بهتر است یا ثروت؟» مطرح نیست، بلکه وحشتی عظیم بر جانمان چنگ انداخته از آغاز یک سقوط فاجعهبار؛ سقوط آموزش و پرورش و به تبع آن، جامعه از تمام ارزشهای اخلاقی که یک جامعه مدرن و بافرهنگ میتواند به آنها ببالد.
زحمت چند هزار ساله نیاکانمان برای ساخت جامعهای بر اساس فضیلتهای انسانی ذرهذره به فنا میرود و فاجعهآمیزتر آن که آدمها سقوط ارزش ریال را میبینند اما سقوط آزاد ارزشهای اخلاقی و انسانی را نمیبینند.
ما شبیه شخصیتهای رمان «کوری» نوشته «ژوزه ساراماگو» شدهایم. یک کوری فراگیر که چون همه را گرفتار کرده هیچ کسی آن را درک نمیکند. کوری روایتگر تاریخی است که در سرتاسر آن، دیکتاتورهای زورگو از افرادی که قدرت و ظرفیت تجزیه و تحلیل و نقد خود را از دست دادهاند و در مقابل شرایط موجود سکوت میکنند، بهره میبرند.
وقتی سکان آموزش و پرورش را به دست کسانی دادیم که نه سطح سوادشان و نه شخصیتشان در شان مقام شامخ فرهنگ نبود، وقتی روح و روان فرزندان معصوممان را به دست کسانی سپردیم که خود به انواع و اقسام بیماریهای روحی و روانی دچار بودند، وقتی آموزش را با ارزش تر از پرورش قرار دادیم، آنهم آموزش ظاهری و پوچ که فقط با نمرات غیرواقعی سنجیده میشود و نه آموزش عمیق و پرمحتوا که ذهن فرزندانمان را تغییر دهد، باید منتظر چنین روزهایی میبودیم.
روزهایی که معلمان به پایینترین وضعیت معیشتی و منزلتی سقوط کرده اند و رفتار دانش آموزان با آنان توهینآمیز و طلبکارانه است.
در به وجود آمدن این وضعیت اسفبار، همه ما مقصر و موثریم.
متولیان فرهنگ در طول سالیان متمادی، کسانی را وارد سیستم آموزش و پرورش کردهاند که از ورود به تمام سازمانها و وزارتخانههای دیگر بازمانده بودند و فقط به صرف داشتن یک مدرک و بدون هیچ گونه دغدغه فرهنگ و عشق به معلمی از سر استیصال به آموزش و پرورش پناه آورده بودند. از طرفی سیستم گزینش چنان توانمند نبود که بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد و از طرف دیگر دورههای تربیت معلم و آموزشهای ضمن خدمت هم نتوانست معلمانی توانمند و آگاه به مسائل اجتماعی و حقوق انسانی و صنفی خود پرورش دهد.
اکنون باید این واقعیت تلخ و گزنده را بپذیریم که امروزه اکثریت بدنه آموزش و پرورش را چنین معلمانی تشکیل میدهند. کسانی که در مقابل تمام ظلمها و بیعدالتیها سکوتی مرگبار در پیش گرفتهاند چرا که خود بهتر از هر کسی میدانند اگر آشفته بازار آموزش و پرورش نبود متاع بیارزش آنها جای دیگری خریدار نداشت.
و اتفاقا همینها سربازان چشم و گوش بسته این سیستم معیوب هستند که با اجرای موبهموی بخشنامههای پوچ این سازمان، با تمام توان، دیوارهای پوسیده این خانه مخروبه را نگاه داشتهاند. همینها هستند که با حرص و ولع در تمام برنامههایی که هیچ سودی به حال دانش آموزان ندارد شرکت میکنند و پوشههایشان لبریز از تقدیرنامههای است که به مناسبتهای مختلف دریافت کردهاند. در حالی که معلمان واقعی قبل از شرکت در هر همایش یا مسابقهای این سوال را از خود میپرسند که این برنامه نهایتا چه کمکی به بالا رفتن تواناییهای حرفهای آنان و سطح سواد دانشآموزانشان میکند و هرگز حاضر نیستند کلاس درسشان را فدای برنامههای حاشیهای کنند.
و همین معلمان واقعی که هیچگاه در مقابل ظلم به فرهنگ و جامعه معلمین و نسل آینده ساکت ننشستهاند همیشه با نگاه عاقل اندر سفیه و لبخند تمسخرآمیز معلمنماهایی روبهرو شدهاند که حاضرند تن به بردگی بدهند، اما حتی به صورت صوری هم که شده زبان به اعتراض نگشایند. معلمانی که با رفتار و گفتار خود حرمت معلمی را شکستهاند و عیار معلمی را پایین آوردهاند.
اما این وضعیت دیری نمیپاید. دیوارها پوسیدهتر از آنند که این جسمهای فرتوت و این ارواح بیگانه با فرهنگ بتوانند مدت زمان مدیدی آنها را نگاه دارند. آموزش و پرورش به ستونهایی استوار نیاز دارد؛ ستونهایی از جنس فرهنگ، از جنس دانش و از جنس فضیلتهای والای انسانی. نمونههای آن در فرهنگ پر افتخار ما کم نیستند. کافی است تاریخ را ورق بزنیم و شامه خود را از عطر خوش آنها پر کنیم. آنها که همچون همسر چشم پزشک در رمان «کوری»، بینایی برایشان مسئولیتآور است و از اوضاع همنوعان خود رنج میبرند.
جای بسی خوشحالی است که آموزش و پرورش هنوز از این عاشقان فرهنگ خالی نشده است. همانها که جامعه را به سمت بینایی پیش میبرند.
کسانی که با قلم و قدم خویش اجازه نمیدهند این میراث چندهزارساله به دست عدهای قدرتطلب بیفتد که نه دغدغه ایران دارند و نه دغدغه فرهنگ. امید که این ستونهای استوار در اثر رشک حاسدان ویران نشود.
دولت دزدوبی تدبیر