تفاوت شهید مطهری و آیت الله مهدوی با مدل های دیگر در مدیریت فکری و دانشگاهی کشور
فکر و اندیشه آفرینشی نیست که ما دستور بدهیم که بیافرینند.
حمید ابوطالبی- فکر و اندیشه آفرینشی نیست که ما دستور بدهیم که بیافرینند. اندیشهورزی در جامعۀ ما خفته است. از لغت مرده استفاده نمیکنم چون ما اندیشهورزانِ توانمندی داریم. اما اندیشه خفته است.
این چالش بزرگی است و ما را به اینجا رسانده است که با سترونیِ فکر روبهروییم.
مشکل ما هراس از علوم اجتماعی و علوم انسانی است. این هراس را باید شکست. مقابله با علوم انسانی و اجتماعی هر روز دارد بیشتر میشود.
وزیر علوم ما باید یک جامعهشناس یا متفکر علوم انسانی باشد. ما ساختاری در حوزۀ فرهنگ داریم که پیچیده و درهمتنیده است. گرهی است که نمیشود بهراحتی آن را باز کرد و برگشت به دوران مرحوم مهدوی کنی در دانشگاه امام صادق که از استادان مبرز برای تدریس دعوت میکرد. اگر ما به دورۀ شهید مطهری برگردیم که از آزادی تدریس در دانشگاه دفاع میکرد، برندهایم.
من قبل از انقلاب در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران جامعهشناسی میخواندم. آنقدر هم ولع اندیشهها و حوزههای دیگر را داشتم که بیش از سی واحد در دانشکدههای الهیات، اقتصاد و علوم انسانی و تاریخ گذراندم. من از سال 1354 در دانشگاه بودم و در دانشکدۀ الهیات در کلاسهای شهید مطهری و شهید مفتح شرکت میکردم؛ در دانشکدۀ ادبیات وعلوم انسانی با تمام استادان معروف تاریخ و... درس داشتهام؛ در دانشکدۀ خودمان استادانی داشتیم که مارکسیسم درس میدادند و در عین حال در کلاس بررسی مارکسیسم در منزل شهید مطهری هم شرکت میکردم.
زمانی هست که شما اندیشه را محصور و ممنوع میکنید؛ و زمانی هم هست که همچون شهید مطهری میگویید بیا تدریس کن، من هم پاسخت را میدهم. برای همین میگویم اعتدال برمیگردد به آن تفکر.
ارسال نظر