«دایی چپول» دست از سرم برنمیدارد +عکس
شده تا به حال برای حرف مردم کاری را که دوست داشتهاید رها کنید؟ هر چند بارها آن قصه معروف پدر و پسر و الاغی را که در مسیری میرفتند را شنیده باشید که چون به حرف مردم گوش دادند، مجبور شدند هر لحظه به طریقی ادامه مسیر بدهند و عاقبت هم الاغ خود را از دست دادند ! داوود منفرد هر چند این حکایت را بارها شنیده بود اما سالها قبل وقتی در اوج تئاتر کودکان بود و نمایشهایش جایزه میگرفتند، این نوع تئاترها را کنار گذاشت به این دلیل که شنیده برخی میگویند این گروه به داوران پول میدهند تا جایزه بگیرند !
داوود منفرد را به اسم واقعیاش شاید نشناسید اما اگر بگویم او همان دایی چپول برنامه رنگینکمان است، حتما او را بهیاد میآورید. پیرمرد شاد و شنگولی که یکی از چشمانش کمی لوچ بود و حوصله فراوان برای کل کل کردن و بازی با بچهها داشت. وقتی به او تلفن میکنم صدای ماشین و بوق میآید، به نظر میرسد سوار تاکسی یا اتوبوس یا مترو باشد، اما خودش میگوید: «نه کنار خیابان ایستادهام و با شما صحبت میکنم، اصلا نگران نباشید و هر چه دوست دارید، بپرسید!» به همین راحتی و به همین خونسردی.
وقتی به او میگویم واقعا به خاطر حرف مردم، تئاتر کودک را کنار گذاشتید؟ میگوید: «بله! حوصله حرف و حدیث نداشتم. من داشتم کارم را انجام میدادم و برای بهتر شدن کار زحمت میکشیدم، داوران خلاقیت و زحمتی را که برای نمایشها کشیده میشد دیدند و به آن جایزه دادند بعد عدهای آمدند و گفتند اینها به داوران پول دادهاند! این نگرش خیلی آزاردهنده است!»
بعضیها حرف زیاد میزنند. شما که خودتان میدانید که به داورها پول ندادهاید پس چرا کنار کشیدید، یعنی اینقدر روحیه حساسی دارید؟ میگوید: «از همان اولی که وارد کار بازیگری و تئاتر شدم، بچهها را خیلی دوست داشتم و تلاش میکردم هر جور شده آنها را شاد کنم، در واقع شادی بچهها برایم اولویت کارم بوده و هست اما بعد که دیدم حرف و حدیث زیاد است، کنار کشیدم. چارهای نیست روحیهام اینجوری است. در خانوادهای هنرمند متولد و بزرگ شدم که بیشتر اعضای آن اهل موسیقی هستند، ساز هم میزنم؛ تنبک و پیانو. در چنین شرایطی دیگر قبول کردن حرف مردم برایت سخت میشود»
داوود منفرد، جوان است اما سالهاست به عنوان پیرمرد در رادیو و تلویزیون فعالیت دارد و وقتی با هم همصحبت میشوم هر چند صدایش جوان است اما همان پیرمرد برنامه رنگینکمان در ذهنم مرور میشود؛ دایی چپول! و جالب اینجاست وقتی که عموهای تلویزیونی روز به روز بیشتر میشدند، منفرد در تیپ دایی وارد برنامه رنگینکمان شد. از او میپرسم، چرا پیرمرد؟ چطور یک جوان سالها در تیپ یک پیرمرد ایفای نقش میکند؟ میگوید: «افراد کهنسال را دوست دارم و وقتی میبینم آنها چقدر بیحوصله زندگی میکنند، دلم میگیرد. همیشه دوست داشتهام با اجرای نقش یک پیرمرد شاد به سالمندان نشان دهم میتوانند یک جور دیگر هم زندگی کنند.»
منفرد در برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» هم حضور دارد با نقشی به نام شنگول. میپرسم شنگول شخصیتی است که برای مخاطب کودک در نظر گرفته شده است؟ میگوید: «نه! شنگول یک شخصیت طنز است که از برنامه جمعه ایرانی به صبح جمعه با شما آمده است. در اصل شنگول همان صدای دایی چپول را دارد و با همان لحن طنزهای سیاسی و اجتماعی را بازگو میکند».
ماندن در یک تیپ خاص آن هم نزدیک به 20 سال میتواند خستهکننده باشد، منفرد حرفم را تایید میکند و در توضیح میگوید:« بله! خسته شدم اما چارهای نیست. به هر کاری دعوتم میکنند، صدای چپول را از من میخواهند! صدایی که سالها قبل از دایی چپول خلق شد؛ در یک برنامه تلویزیونی به نام سلام تهران به کارگردانی هوشنگ هدایتی. بعد از سلام تهران همه تهیهکنندهها و کارگردانها همان صدای پیرمرد را از من میخواهند. ثابت ماندن در یک تیپ خواست من نیست، اگر بخواهم کار کنم باید در همین تیپ و کلیشه بمانم. برای همین تصمیم گرفتهام بیشتر فعالیتم را در رادیو متمرکز کنم، در رادیو بیشتر از تلویزیون فرصت کار و ارائه شخصیتهای مختلف را دارم.»
داوود منفرد مرد میانسالی است با مو و ریش سفید و تهلبخندی که همیشه بر لب دارد؛ انگار خودش هم قبول کرده که پیرمرد است و گرنه یک مرد جوان چرا باید ریش و مویش سفید شود؛ بازیگری را دوست دارد؛ بچهها را دوست دارد، سالمندان را دوست دارد، انگار همه مردم را دوست دارد، این حجم از دوست داشتن میتواند با اجرای نقشهای مختلف به مخاطب منتقل شود.اما اینکه یک بازیگر به دلیل حرف مردم از علاقه و کار خود چشمپوشی کند، شاید از آن کارهایی است که من به عنوان شنونده آن را نمیپذیرم اما به هرحال هر کسی روحیه و سبک زندگی خودش را دارد. منفرد درباره آینده کاریاش میگوید: «قرار است در یک مجموعه تلویزیونی بازی کنم که احتمالا برای پخش از شبکه نسیم تولید میشود اما هنوز قطعی نیست. تا آن زمان با رادیو همکاری میکنم، شاید هم دوباره به تئاتر کودک برگشتم و برای بچهها نمایشهایی را به روی صحنه بردم»
داوود منفرد، کنار خیابان ایستاده و در کمال خونسردی و ادب و سر حوصله، سوالاتم را جواب میدهد، از لحن صدایش میتوان حدس زد به اصطلاح آدم ماخوذ به حیا و آرامی است و از آنهایی نیست که بخواهد با کسی یا حتی زندگی جدل کند. شاید هم به قول خودش حوصله کلنجار رفتن با آدمها برای حتی رسیدن به حقش را ندارد، سالهاست در نقش یک پیرمرد شاد و سرحال در رادیو و تلویزیون فعالیت میکند، برای دل خودش ساز میزند و به آدمهای پیرامونش به دقت نگاه میکند و برای آنها در ذهنش شخصیتسازی میکند، شاید روزی حوصله داشت یا همکارانش برای او این فرصت را به وجود آوردند و منفرد آنهمه شخصیت ریز و درشت ذهنش را بازی کرد.
ارسال نظر